این روزها کسی نیست تا حالی از آدم بپرسد این زمان آدمهایش همچون زمستانشان سردند قلب یخ زده هیچکدامشان حتی برای عزیزانشان گرم نمی شود این روزگار نحس زمستانش دمار از روزگار آدم در میاورد یخ میزنی خشک میشوی اما داغ وجودت می ارزد به هر آنچه که زمستان دارد،آخ که لابه لای سرمای لعنتی میسوزی شعله های وجودت زبانه می کشند از نداشته هایت از آنچه هایی که انتظارشان را میکشی.امشب به یاد گذشته های اکنونم سیگاری روشن خواهم کرد و دود میکنم هر انچه که جا ماند از خاکستر دود کرده هایم.امشب حال کرده ام سیگار بر لب اشک ریزم سیگارم را بسوزانمو دود کنم همچون جوانیه دود کرده ام،امشب من سیگار و گیتارم زبان می گشاییم به حرف از زخم هایی که هر سه بر قلب تکه تکهشده زدیم اما چیزی بر لب نیاورد فقط مرد...امشب وقت خوشی و شادیست و من شادمو مسرور فقط کمی قلبم تیر میکشد از خوشی هایی که زد زیر دلم،لابد دلم جنبه خوشی ندارد که خدایش لایقش ندانست شاید گاهی پروردگار گریه بنده اش را از خنده اش بیشتر دوست دارد نمیدانم هرچه که هست زمستان وحشی و مهار نشدنیست و قلب ضعیف. تولدت مبارک عزیزترینم نوشته شده در شنبه ۷ بهمن این چند سال...
ما را در سایت این چند سال دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7man-sigar-gitar0 بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 18:23